از هر دری !

کیهان

از هر دری !

کیهان

افغانستان چهره های فرهنگی اش را پس می گیرد


افغانستان چهره های فرهنگی اش را پس می گیرد
ربع قرن پس از دفن استاد خلیل الله خلیلی در پیشاور پاکستان، یک ماه قبل بقایای جسد این شاعر نامدار افغان برای دفن مجدد به گوشه ای از دانشگاه کابل منتقل شد.
دلیل این اقدام که به دستور حامد کرزی صورت گرفت، به گفته مقام های افغانستان، پیشگیری از تصاحب چهره های فرهنگی افغان به دست کشورهای همسایه در آینده عنوان شده است.
محمد حسین یامین، رییس بخش فارسی و دری در دانشگاه کابل به خبرگزاری رویترز می گوید:‌«ما استاد خلیلی را از پاکستان به اینجا بازگرداندیم چون متعلق به اینجاست. ما نمی خواهیم که در آینده کسی بگوید او پاکستانی بود فقط برای اینکه در سال های پایانی عمرش در آنجا زندگی کرد.»
به گزارش رویترز، تلاش برای درک مسایل فرهنگی، بخشی از تلاش ها برای متحدکردن افغانستان در آستانه خروج نیروهای خارجی از این کشور در سال ۲۰۱۴ است تا بتواند با اعتماد به نفس روی پای خود بایستد.
دولت افغانستان می گوید که قصد دارد به «دخالت های خارجی» خاتمه دهد و معمولا هدف چنین اظهاراتی پاکستان است، اما ایران را هم باید در این زمینه به عنوان هدف مقام های افغان درنظر گرفت.
در سال های اخیر، بحث های فراوانی میان ایران و افغانستان بر سر مالکیت چهره های فرهنگی و تاریخی مانند شاعران و فیلسوفانی که در منطقه زیسته اند به وجود آمده است.
شعر در افغانستان نه تنها پیشینه ای دیرین دارد بلکه امروزه هم در بسیاری از سطوح جامعه جنبه هایی از شعر و شاعری قابل مشاهده است: از کتاب های درسی بچه هایی که به مدرسه می روند تا جنگسالارانی که شعر می گویند و حتی افراد طالبان که در مدارس مذهبی، قصیده های بلند شاعران فارسی سرا را یاد گرفته اند.
شعر مانند ریسمانی است که گروه های قومی متنوع و گاه دشمن یکدیگر را به هم وصل می کند: تاجیک ها، پشتون ها، ازبک ها، ترکمن ها، بلوچ ها و نورستانی ها و هر گروه و قبیله کوچک دیگر که در افغانستان پراکنده اند.
در کنار سه دهه مرگ و تخریب ناشی از جنگ در افغانستان، افغان ها می گویند در همین مدت بخش مهمی از میراث فرهنگی خود را از دست داده اند زیرا ایران، پاکستان و حتی ترکیه مدعی تصاحب این میراث شده اند.
جلال نورانی، مشاور وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان می گوید:‌«ایران می خواهد به جهان نشان دهد که پیشینه ای درخشان داشته است. سالهاست که این کار را می کند. ایرانی ها مدعی مالکیت بسیاری از چهره های ادبی ما هستند. ما نمی توانیم ساکت بمانیم.»
پردامنه ترین بحث در این باره تاکنون بر سر رومی، شاعر بلندآوازه بوده است که افغان ها می گویند او اصالتا افغان بوده است اما ایرانی ها قبول ندارند و او را ایرانی می دانند.
رومی که در قرن ۱۳ میلادی در بلخ به دنیا آمد در افغانستان به عنوان مولانا جلال الدین بلخی شناخته می شود و در ایران به او می گویند مولوی. بلخ که اکنون در شمال افغانستان جای دارد در زمان تولد مولوی بخشی از خراسان بزرگ تحت حاکمیت ایرانی ها بوده است.
با هجرت خانواده مولوی به ترکیه کنونی، این شاعر مشهور مهمترین آثار صوفیانه ای را به زبان فارسی در آن محل نوشت و در همانجا در گذشت.
امروزه، هر سه کشور ایران افغانستان و ترکیه این شاعر را به عنوان شاعر ملی خود معرفی می کنند. شاعری که پیام آثارش فراتر از مرزها و مذاهب و قومیت ها است.
 

 

پـَ نـَ پـَ های جدید - تیر ماه

یه مگس سقوط کرده تو آبگوشتم ، مامانم میگه عوضش کنم برات ؟   
میگم پَ نه پَ من همینو میخورم برو یکی تازه شو واسه مگسه بیار !!

::
::

میپرسه: اومدی اینجا جمله پَ نه پَ یی بخونی ؟
پَ نه پَ اومدم اینجا سوالات شرعیمو از تو بپرسم !

::
::

بهم میگه عاشقی ؟
پَ نه پَ تو یه فیلم رمانتیک بهم نقش دادن یه ریز دارم تمرین میکنم !

::
::

رفتم مغازه میگم آقا یه شیر بدین
میگه شیر پاکتی ؟
میگم پَ نه پَ بی زحمت یه شیر جنگلی بدین خواهرزادم خیلی شیطونه میخوایم بترسونیمش !!

::
::

میخواستم بخوابم به خواهرم گفتم لامپو خواموش کن .
گفت نورش اذیت می کنه ؟
گفتم: پَ نه پَ …
گفت : جرات داری بگو ؟
گفتم : پتو میکشم سرم خوب .
گفت آفرین بلاخره آدم شدی
گفتم پَ نه پَ فکر کردی تا ابد الاغ می مونم !

::
::

بابام از اداره زنگ زده خونه بعد کلی احوال پرسی میگه محمد خودتی ؟
میگم: پَ نه پَ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش آمدید برای پرداخت قبوض شماره ? ، برای اطلاع از موجودی
حساب شماره ? و …
گفت زهر مار و قطع کرد !

::
::
دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق . منم پای پَ نه پَ بودم !
گفت اگه یه بار دیگه بگی پَ نه پَ ، دیگه تو این خونه نمیخوابی !
گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا ؟
گفت پَ نه پَ خونه رو عوض میکنم بزغاله !

::
::

دوستم میگه چرا انقدر غذات کم شده ؟
میگم : تو رژیمم …
میگه رژیم لاغری ؟!
میگم پَ نه پَ رژیم صهیونیستی

::
::

یه روز با جعبه خیلی بزرگ رفتم اداره پُست ، گذاشتم رو ترازو جعبه رو کارمنده اومده میگه می خوای پُست کنُی ؟!

گفتم : پَ نه پَ اومدم وزنش کنم ببینم اگه اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم !

::
::

داداشم میخواد ببینه چند کیلوه ، میگه برم رو ترازو ؟!
میگم : پَ نه پَ کلیک راست کن رو خودت ، برو تو پروپرتیس ببین چند کیلویی !

::
::

رفتم آسایشگاه برای دیدن سالمندان . مسئول اونجا میگه : اومدی عیادت ؟

میگم : پَ نه پَ اومدم ? تا از این پیرمردها رو ببرم بزرگ کنم ! …

::
::

به استاد میگم لطفا کمکم کنید دارم مشروط میشم .
میگه نمره میخوای ؟
گفتم پَ نه پَ نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاکی که باید بریزم تو سرم میخوام ! …
::
::

داداشم میخواد ببینه چند کیلوه ، میگه برم رو ترازو ؟!
میگم : پَ نه پَ کلیک راست کن رو خودت ، برو تو پروپرتیس ببین چند کیلویی !

::

::

رفیقم اسم خانومم رو توی شناسنامه دیده. میگه: اِ زنته ؟
میگم: پَ نه پَ دختر همسایس اسمش تو شناسنامه باباش جا نشده اینجازدن گم نشه !

::

یارو با موتور زده بهم ، خوردمزمین سرم شکسته داره خون میاد اومده میگه سرت داره خون میاد ؟
پَ نه پَ من خودنویسم جوهرم پس داده !

::
::

دارم کتاب تاریخ مشروطه کسروی رو میخونم داداشم اومده میگه تاریخه ؟
پَ نه پَ ریاضیه !
نگاه میکنه میگه در مورد ایرانه ؟
پَ نه پَ درموردجنگ جهانی دومه !

 

 

(تصاویر) معروف‌ ترین دست دادن‌ های جهان




دست دادن که یک عرف اجتماعی برای عرض سلام و احترام به حساب می آید در عالم سیاست معانی چون تفاهم و مصالحه را نیز به همراه داشته و گاه نقش تعیین کننده ای در مناسبات دو کشور و یا تغیر شرایط منطقه ای و بین اللمللی ایفا می کند.

به گزارش خبرگزاری فرازنیوز، به نقل از بی بی سی در همین رابطه از دست دادن سیاستمداران که در برخی مواقع اهمیت تاریخی می یابد در دوران معاصر مواردی بی شماری را می توان نام برد. هشت مورد از مهمترین دست دادن های تاریخ معاصر جهان را در ادامه مشاهده می کنید.

 
 
 
اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل و یاسر عرفات رهبر فلسطینیان در نوامبر سال ۱۹۹۳. این نخستین دست دادن عمومی میان دو دشمن بزرگ بود. 
 
 
ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری وقت آمریکا، در حال دست دادن با مائو تسه‌تنگ رهبر حزب کمونیست چین در جریان دیداری تاریخی از آن کشور در فوریه ۱۹۷۲. این دیدار پس از سال ها تخاصم و بی اعتمادی انجام شد. نیکسون گفت که این دیدار "جهان را تغییر داد".
 
 
الیزابت دوم، ملکه بریتانیا، ۲۷ ژوئن سال ۲۰۱۲ با مارتین مک گینس، وزیر اول ایرلند شمالی و فرمانده سابق ارتش آزادیبخش ایرلند، در بلفاست دست می دهد. این اقدام لحظه ای مهم در روند صلح ایرلند شمالی به شمار می آید.
 
 
رابرت موگابه، رئیس جمهوری زیمباوه و مورگان چانگیرای، رهبر وقت حزب مخالف در ژوئیه سال ۲۰۰۸ مذاکراتی درباره بحران سیاسی کشور انجام دادند. این مذاکرات دو ماه بعد به تقسیم تاریخی قدرت در آن کشور انجامید.
 
 
تونی بلر نخست وزیر بریتانیا در دیداری از لیبی، با معمر قذافی دست می دهد، هنگامی که آن کشور برنامه ساخت سلاح کشتار جمعی خود را لغو کرد. این دیدار در ۲۵ مارس ۲۰۰۴ صورت گرفت و پس از آن بلر گفت که امید بسیاری برای "رابطه جدید" با لیبی وجود دارد.
 
 
انوار سادت رئیس جمهور وقت مصر در حال دست دادن با مناخم بیگین، نخست وزیر اسرائیل در نوامبر سال ۱۹۷۷.
 
 
 
ماه مه ۱۹۹۰، کیپ تاون، آفریقای جنوبی: فردریک ویلیام دى کلرک، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی در دیدار با نلسون ماندلا که سه ماه قبل از آن از زندان آزاد شده بود. آنها به توافقی برای انجام مذاکراتی به منظور به پایان دادن حکومت اقلیت سفید پوست دست یافتند. چهار سال بعد نلسون ماندلا نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آن کشور شد.
 
 
جلسه ای بین میخائیل گرباچف، رئیس جمهور شوروی سابق و رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۸۸. سه سال قبل از آن، فصل تازه ای در روابط این دو ابرقدرت وقت آغاز شده بود.
 

چند قصه کوتاه خواندنی


چند کوتاه خواندنی

حکایت و داستان | چند کوتاه خواندنی  
 

قصه شب

مرد موقع بازگشت به اتاق خواب گفت: مواظب باش عزیزم، اسلحه پر است ...
زن که به پشتی تخت تکیه داده بود گفت: این را برای زنت گرفته ای؟

- نه، خیلی خطرناک است، می خواهم یک حرفه ای استخدام کنم.
- من چطورم؟

مرد پوز خندی زد: با مزه است، اما کدام احمقی برای آدم کشتن، یک زن استخدام می کند؟
زن لبهایش را مرطوب کرد، لوله اسلحه را به طرف مرد گرفت و گفت: «زن تو»!

جفری وایت مور

 

هشتم دسامبر 1980

هشتم دسامبر 1980، ساعت پنج و پنجاه و نه دقیقه بعد از ظهر ...
زن کتاب تاریخ را بست و آه کشید.

«ژنرال کاستر، هرگز نمی بایست قلمرو امنش را در داکوتا ترک می کرد»

مرد آنقدر عجله داشت که متوجه حرف او نشد. گیتارش را برداشت و به طرف در به راه افتاد.

«به جهنم، یوکو، بیا برویم. داریم دیر میکنیم.»

دیوید کانگاتون

مرگ در بعد از ظهر

- «لویی، از پشت اون درخت بیا بیرون تا بتونم مغزتو داغون کنم ...»
- «جرات نداری ماشه رو بکشی.»
- «دل و جرات من خیلی بیشتر از مغز توست.»
- «تونی، تو عوض مغز، بادوم زمینی داری، بنگ
- «... این هم یکی دیگه!»

بنگ!

«... و یکی دیگه!»

بنگ!

- «لوئیس، تونی ... شام!»
- «آمدیم مامان.»

پرسیلا منتلینگ

 

ادامه مطلب ...

آغازین نامه !

سلام . امروز جمعه ی دوم تیرماه 91 است که هم عضو سایت شده ام وهم این یادداشت را محض شروع کار وبلاگم نوشته ام راستش تاریخ امروز یادم نبود برای همین با روز شمار فوق شروع کردم.امید است بتوانم مطالب متنوعی در شان نام و موضوع وبلاگ درج کنم.