از هر دری !

کیهان

از هر دری !

کیهان

بستن کلیه برنامه‌های هنگ کرده

 

یکی از مشکلات روزمره‌ای که برای کاربران در محیط ویندوز رخ می‌دهد، هنگ کردن برنامه‌ها به علت‌ باگ‌ها و ناسازگاری‌های نرم‌افزاری است. در این مواقع وضعیت برنامه‌ بر روی Not Responding قرار می‌گیرد. راه عمده‌ای که در این خصوص وجود دارد استفاده از Task Manager و وادار کردن پروسه مربوط به برنامه به بسته شدن می‌باشد. در این ترفند قصد داریم راه کاربردی را به شما معرفی کنیم که با بهره‌گیری از آن می‌توانید تنها با اجرای یک فایل، کلیه پنجره‌های هنگ کرده مربوط به برنامه‌ها را ببندید. این ترفند بر روی کلیه نسخه‌های ویندوز عملی می‌باشد.

بدین منظور:
ابتدا کلیدهای ترکیبی Win+R را فشار دهید و در محیط Run، عبارت notepad را وارد نمایید تا نرم‌افزار Notepad ویندوز باز شود.
در محیط Notepad کد زیر را Copy و Paste نمایید:

taskkill /f /fi “status eq not responding”

اکنون از منوی File بر روی Save as کلیک کنید.
سپس فایل را با نام دلخواه و پسوند bat. در صفحه دسکتاپ ویندوز ذخیره نمایید (به عنوان مثال iranvij.bat).
اکنون در صورتی که یک یا چند برنامه هنگ کرد، کافی است به صفحه دسکتاپ مراجعه کنید و بر روی این فایل جدید ایجاد شده دوبار کلیک کنید.
با اجرای این فایل، تمام پنجره‌های هنگ کرده برنامه‌ها بسته می‌شود.

 




خاطره ای زیبا

خاطره ای زیبا از دکتر شفیعی کدکنی

دست نوشته | خاطره ای زیبا از دکتر شفیعی کدکنییکی از دانشجویان دکتر شفیعی کدکنی خاطره ای را از ایشان بازگو می کند که در یکی از کلاس های درس از زبان ایشان شنیده است:
 

من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.

(استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند:)

نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم... اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم. نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...

(استاد حالا خودش هم گریه می کند...)

پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...

حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند. بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.

اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من. گفتم: این چیه؟

- باز کن می فهمی

باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!

- این برای چیه؟

- از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.

راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان! مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...

- چه شرطی؟

- بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.

(استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت:)

- به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟


مسافران سفرهای خارجی


قوانین عجیب اما ضروری

مسافران سفرهای خارجی بخوانند: قوانین عجیب اما ضروری



آب دهان به زمین انداختن در بسیاری از شهرهای بزرگ جهان به ویژه سنگاپور ، بارسلونا یا ونکوور ممنوع بوده و جریمه های سنگینی دارد.

هنگامی که از قوانین عجیب سخن به میان می آید منظور قوانین محلی کشورهایی است که تا قبل از سفر به این کشورها لزوما با آنها آشنا نبوده و این عدم آشنایی ممکن است موجب دردسر شود.
به گزارش کییفسکایا، در این گزارش به 10 قانون محلی برخی از کشورها اشاره کوتاهی می شود.
1 - اگر در فرانسه تردد در خیابان بدون پوشیدن پیراهن ممنوع است در قطر مرد و زن باید لباس هایی را به تن کنند که از گردن تا مچ دست و تا پایین پا ها را بپوشانند، در واتیکان نیز پوشش باید به همین شکل باشد.

2 - در یونان سیگار کشیدن در اتومبیل شخصی به تازگی ممنوع شده و متخلفان تا 1500 یورو جریمه می شوند. در عین حال، حمل گالن بنزین در صندوق عقب نیز ممنوع است.
3 - در آتلانتا آمریکا پوشیدن شلوارهای مدل " بگی" یا شلوارهای خیلی گشاد منع قانونی دارد. این قانون برای این وضع شده که خلافکاران نتوانند سلاحشان را پنهان کنند اما در هر حال، این قانون شامل حال توریست ها نیز می شود.
4 - در بسیاری از شهر های آمریکا از جمله لس آنجلس حمل ریسمان ممنوع است زیرا مشخص نیست حامل آن ناگهان تصمیم چه استفاده ای از آن را داشته باشد.
5 - در آمریکا و همچنین در استرالیا باید اختیار زبان را داشته  و در اماکن عمومی از به کار بردن کلمات زشت و لعنت کردن خودداری کرد.
6 - آب دهان به زمین انداختن در بسیاری از شهرهای بزرگ جهان به ویژه سنگاپور ، بارسلونا یا ونکوور ممنوع بوده و جریمه های سنگینی دارد.
7 - ممنوعیت جویدن آدامس در خیابان ابتدا در سنگاپور باب شد، سپس چند شهر انگلستان نیز از آن پیروی کرده  و تایلند نیز این ممنوعیت را به اجرا درآورده است. پس حواس انسان باید جمع باشد و در هر جایی آدامس نجود.
8 - در ایالت آریزونا آمریکا دست زدن، بریدن  یا چشیدن کاکتوس ها به شدت و رسما ممنوع است. لطفا نپرسید چرا.
9 - شاید حیرت آور باشد اما در ایالت لوئیزیانا پرسیدن آدرس از فردی که او را نمی شناسید منع قانونی دارد. حال هرکسی که می خواهد باشد ، پس مراقب باشید.
10 - براساس قانونی که در سال 1969 وضع شد شکار " پا گنده"  در پارک ملی اسکامانیا ایالات متحده رسما ممنوع شده است ( پا گنده موجودی انسان نما که هرگز وجودش به اثبات نرسیده است).

بخشی از کتاب بابا لنگ دراز


از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند...

درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است.

آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت وزمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...

جودی عزیزم!

درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.

هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم...

دوستدارتو : بابالنگ دراز